... دفتر خاطره

تبلیغاتــــ advertising

آخرین مطالب سایت ... دفتر خاطره


سپاهان درب
نشت گاز در خط انتقال فاز 12 پارس جنوبی
۲۶ درصد مردم ایران در روستاها زندگی می‌کنند
شرق کشور در انتظار گرد و خاک

۱۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

لبریزم از بودن بی " تو "


بیا و خالی کن پیمانه را ...!


_ _ _ _ _ 

_ _ _

_

.

http://ragheb611.persiangig.com/image/2012/user7_pic898_1303908562.jpg



خرید بک لینک

بغــ ـض دقــ ــایق...
خیــ ــلی سخــ ــته دوری از تــ ـو،

دیدن عمر دقایق بــ ـی حضور بودن تــ ـو،



کاشکی چشماتو میداشتم،

کاشکی دستات مال من بود،

نفس های بی دریغت توی گوشم تا ابد بود
!



اما انگاری محـ ـاله...

لمس احساس نگاهت

دیدن خورشـــید چشمات

                              یه ســــــــــرابه . . .
 
                                       یه ســـــــــــــرابه . . .



رفتی و دلتنگی مونده چشم به راه رد پاهات
 

آره بغض توی سینه میمونه تا ناکجاهـــ
ا . . .


http://www.bipfa.net/i/attachments/1/1346147485709630_large.jpg


اینه فرجام یه عــــ ــاشـ ـــق!

انتــ ــظــ ـــار ...

بغــ ــض دقایــ ـــق...
 


خرید بک لینک


وای امروز بیست و یکمه، آذرماه چقد سریع گذشت نمیدونم شاید بخاطر اینکه برنامه درسی این ماهم فشرده بود و نرسیدم همش و بخونم . . .
پاییز اصلا زمان خوبی واسه درس خوندن نیست ،زمستون که دیگه بدتر خدا به داد من برسه امسال!

چقد امروز شبیه جمعه اس انگار تو زمان گم شم،خیلی وقته صبح خونه نبودم. امروز اصلا حال سرکار رفتن نداشتم خواستم واسه خودم باشم،
فارغ از دغدغه های دنیا و آدم هاش ...


http://parsa1390.persiangig.com/image/22.jpg


مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.

استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.

مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است.

به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟

استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و

گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.


سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت.

سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.

استاد گفت: این سنگ را هم که دیدی.

به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد.

حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را!?

مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت:

اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم

استاد لبخندی زد و گفت: پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟


اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده

استاد این را گفت و بلند شد تا برود.

       مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید

       و از جا برخاست ومسافتی با استاد همراه شد.

       چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی

       مرد جوان از استاد پرسید:

       شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید

        یا آرامش برگ را؟

       استاد لبخندی زد و گفت:

       من تمام زندگی خودم را با اطمینان به خالق رودخانه

       هستی و به جریان زندگی سپرده ام

      و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم

      که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد

      از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمیشوم

       و من آرامش برگ را می پسندم.



خدایا آرامش خواهانم!

عطافرما...



خرید بک لینک


در زمان ابوریحان بیرونی به دی ماه «خور ماه » (خورشید ماه) می گفتند که نخستین روز آن خرم روز بود.

خرم روز نخستین روز دی ماه، بلندتری شب سال را پشت سر دارد که پیوند آن با خورشید بلندترین شب سال * یـــلـــدا  * نامیده می شود.

یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هرسال در خور روز مکرر می شود.

 

ماه دلداده مهر است و این هردو سر بر کار خود دراند که زمان کار ماه شب است و مهر روزها برمی آید.

ماه برآن است که سحرگاه ، راه بر مهر ببندد و با او درآمیزد ، اما همیشه در خواب می ماند و روز فرا می رسد که ماه را در آن راهی نیست.

سرانجام ماه تدبیری می اندیشد و ستاره ای را اجیر میکند، ستاره ای که اگر به آسمان نگاه کنی همیشه کنار ماه قرار دارد،

و عاقبت نیمه شبی ستاره ماه را بیدار میکند و خبر نزدیک شدن خورشید را به او می دهد.

ماه به استقبال مهر می رود و راز دل با او می گوید و دلبری می کند و مهر را از رفتن باز می دارد،

در چنین زمانی است که خورشید و ماه کار خود را فراموش می کنند و عاشقی پیشه می کنند و مهر دیر برمی آید،

و این شب "یـلـدا" نام می گیرد.

از آن زمان هرسال مهر و ماه تنها یک شب به دیدار یکدیگر می رسند.


url.jpg

 

خورشید از نو زاده می شود و طبیعت دوباره آهنگ زندگی می کند و خرمی جهان را فرا می گیرد

.


خرید بک لینک



بگذار سرنوشت هرچه می خواهد ببارد وقتی ما چترمان خداست


http://www.askquran.ir/attachment.php?attachmentid=22368


خدایا راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی                

دانه و لانه و بال و پر و پرواز دلی                



خرید بک لینک



کفش کودکی را دریا برد

کودک روی ساحل نوشت:


دریای دزد...


آن طرف تر مردی که صید خوبی داشت


روی ماسه ها  نوشت:


دریای سخاوتمند...


جوانی غرق شد، مادرش نوشت:


دریای قاتل...


پیرمردی مرواریدی صید کرد،


نوشت:


دریای بخشنده...


موجی نوشته ها را شست،



دریا آرام گفت:


به قضاوت دیگران اعتنا نکن اگر می خواهی دریا باشی


http://aks.roshd.ir/photos/83.34225.original.aspx


خرید بک لینک

فراموشی

هرموجودی در طبیعت " آنچنان است که باید باشد" و تنها انسان است که هرگز آنچنان که باید باشد نیست.

 

    آدما فراموش کارن

    البته فراموشی یه نعمته مثل بقیه نعمت هایی که خدا به انسان داده،

    و انسان درست ازشون استفاده نمی کنه!

    آدما یادشون میره که تو این دنیا رفتنی هستن

    یادشون رفته که میز و مسند ریاست رو توی این دنیا باید بذارن و برن

    و خودشون رو هم بکُشن امکان نداره بشه اون رو با خودشون

    به دیار باقی ببرن،

    تنها هنری که میتونن بکنن اینه که واسه بازماندگان عزیزشون

    باقی بذارن تا اونا به نسل بعدی تحویل بدن

    و همینطور زنجیره وار تا آخر...

    مواظب باشید یوخ پاره نشه این زنجیر...

    یه چیزی تو مایه های بند عزیز و دست نایافتنیه "پــــ ـ ـ ـ ـ  "

 

    بعضی از این موجودات دوپا تصور میکنن انقد که آنها به دنیا وفادارن

    دنیا هم بهشون وفا میکنه

    نه عزیزان یادتون رفته دنیا محل گذره و بیوفاتراز خودش پیدا نمیکنی.

    رفتیم اون دنیا خدا نمیگه بنده عزیزم تو توی دنیا چندتا کرسی ریاست

    رو کسب کردی؟

    به چند مقام دنیوی دست پیدا کردی؟

    یه جوری به دنیا چسبیدیم انگار خدا گفته معیار سنجش آدما

    شدت چسبیدن آنها به دنیاست!

 

    .

 

    .

 

    .

 

    طوری شده که دروغ گفتن شده راحت تر از آب خوردن

 

    قدیما دروغ پشت سر آدما گفته میشد یکم آدما از تو روی هم

    خجالت میکشیدن نکنه فلانی بفهمه پشت سرش حرفی زده شده

 

    حالا به لطف سایر پیشرفت های انسانیت و بالارفتن کلاس در جامعه

    دروغ های رودر رو گوی سبقت رو ربودن

 

    شرم و خجالت از برملا شدنش رو بذاریم لب کوزه آبش رو بخوریم.

 

    شاید اگر انسانیت هم مارک دار بود خیلی از آدما به تن می کردن...

 

    انقد دشمن های دنیوی و بیگانه را نفی می کنیم

    اما خودمون داریم به دشمن های خدا تبدیل میشیم

 

    کجایید جناب چوپان دروغ گو و پینوکیوی عزیز کجایید آدما یادشون رفته

   آخه تاریخ مصرف حافظشون کم شده

 

    خب دروغگو کم حافظه است...

 

2222222222222222222.jpg

 

    نمیدونم این زمونه است که عوض شده یا آدما؟

 

    ما داریم به کجا میریم؟





زندگی دفتری از خاطره هاست ،

یک نفر در دل شب یک نفر در دل خاک ،

یک نفر همدم خوشبختی هاست ،

یک نفر همسفر سختی هاست ،

چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد ،

ما همه همسفریم ...


زندگی سراسر خاطره است ،

خاطره های زیبا،

هم تلخ و هم شیرین!

خاطره های شیرین خُب شیرینن دیگه،

خاطره های تلخ هم میتونن شیرین باشن

اگه با دید زیبا بهشون نگاه بشه!

معمولا لحظات خیلی تلخ و خیلی شیرین تو یاد

و خاطر حَک میشن و ازشون به خاطره یاد می کنیم.

اما میشه از کنارهمین روزمرگی های زندگی هم

خاطره ساخت و ازش لذت برد،


" هرلحظه آبستن خاطره ای ست در خود و در انتظار اراده ما"


خاطره ها لذت های زندگی اند،

لذت بودن با عزیزانمون و کسانی که دوسشون داریم و ازمون دورن،

خاطره که تنها ثبت لحظات خیلی برجسته که نیست.

یه نگاه کوچولو به آسمون، به زمین، به بارون، به اینکه خدا چطور

داره اینهمه مهربونی و رحمتش رو به روی ما میباره !

و هر لحظه ما رو به خودمون یادآوری می کنه

میتونه زیباترین لحظه ای باشه که ازش لذت ببریم...


میخوام اول به خودم تلنگر بزنم که این روزمرگی

داره خودمو از یاد خودم میبره،


من همیشه می گم خدا خیلی مهربون تر و بخشنده تر

از آن چیزیه که ما تصور می کنیم،

خداوند لذت های کوچک و بزرگ زیادی رو برای ما

و در اطرافمون قرار داده ولی با بی توجهی از کنارشون رد میشیم،

http://up.19b.ir/up/19bahman/Pictures/1391/9/18/love_%2851%29.gif


همین بارون زیبای امروز که لطیف ترین و چشم نوازترین

صحنه هستی رو با نهایت هنرمندی نقاشی می کرد

و از جان و دل می بارید...

با خودش روح آسمان رو به زمین هدیه می کنه،

و عشق و پاکی رو به قلب انسانهای ناسی به ودیعه میگذاره !

و با طراوتش روح و جان انسان رو صیقل میده

و جوانه امید و عشق رو در وجودمون سیراب می کنه ...


وقتی به آسمون نگاه می کنم انگار خدا رو از پشت ابرها میبینم

که داره با عشق به ما لبخند میزنه ...

یکم که بهش خیره میشی با یه چشمک میگه آره بنده فراموشت نکردم !

وقتی خدا اینطوری حواسش بهمونه چرا لذت نبریم؟

چرا برا خودمون خاطره ساز نشیم؟

چرا دوس داشتن و عشق رو تجربه نکنیم؟

چرا امروزمون بهتر از دیروزمون نباشه؟


خاطره بازی و خاطره سازی هم به زمان حال زندگی جون میده

و هم لحظات لذتبخشی برا آینده توی ذهنمون save  میکنه!


وقتی لذت لحظه ها رو با کسی که خیلی دوسش داریم قسمت کنیم

لذتش چندین برابر میشه،

عشق و امید در رگ ها جریان پیدا می کنه

و آرامش در زندگی جاری میشه...



بیا به یاری هم قافیه ردیف کنیم

...

که زندگی غزل عاشقانه من و توست




خرید بک لینک



-
-----

---------

فــردا یه رازه ،

نـــــــ ــــگران نبـاش

دیـــ ـــروز یه خاطره بود حسرتش رو نخور

اما امــــ ـــــــروز. . .

یه هــــــــدیه است ،

قدرش رو بدون

---------

-----

-





 - - - خ - - و- - ا - - س - - ت - - گ - - ا - - ر - - - 

پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی

پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم

پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر بیل گیتس است

پسر: آهان اگر اینطور است، قبول است

 

پدر به نزد بیل گیتس می رود

پدر: جناب بیل! برای دخترت شوهری سراغ دارم

بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند

پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیر عامل بانک جهانی است

بیل گیتس : اوه، که اینطور! در این صورت قبول است

 

بالاخره پدر به دیدار مدیر عامل بانک جهانی می رود

پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیر عامل سراغ دارم

مدیر عامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم

پدر: اما این مرد جوان، داماد بیل گیتس است

مدیر عامل: اوه، اگر اینطور است، باشد و معامله به این ترتیب انجام می شود


- - - - - - - - - - - - - - - -


حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید چیز هایی بدست آورید.

اما باید روش مثبتی برگزینی.




i> http://pnuna.avaxblog.com/
  • http://wp-theme.avaxblog.com/
  • http://niushaschool.avaxblog.com/
  • http://miiniikatahamii.avaxblog.com/
  • http://sheydaw-amirhoseiwn.avaxblog.com/
  • http://akhbar-irani.avaxblog.com/
  • http://tanzimekhanevadeh.avaxblog.com/